خدای من کمکم کن مثبت باشم

شاید داره همه چی خوب میشه

مرسی خدا جون


گفت باید تلقین کنی که آرامی و فقط میخوای با تجربه ای جدید مواجه شوی... می کنم چون باید باور کنم هنوز دو روز از خبر خوش و تبریک دوست داشتنی دایی و خوشحالی زندایی نمی گذره! باید باور کنم

ای شیپی و ویشی از من دست بر دارید، شاید اونقدر نیستم

کارهای احمقانه این مرد که می گن  شخصیت خاص غیر استادانه، خلاصه این پراگرس ما هم یه کم تا خورد، با اینکه شاید این کشمکش ادامه پیدا کنه.

اومدن پریسا رنگ و بوی بهتری به گذشت زندگی ام داد، صبح باز زود بیدار شدم رفتن به حموم و سفارش ایمیلی دایی و این مردک شیپی، به سوی نا کجا آباد راه افتادم فقط دین و وی پی ای ای رو دیدم. و نتونستم بوهز و لوییس رو پیدا کنم.

پریسا راضی شد که با من برای بدرقه دکتر سندیپ به فرودگاه بیاد و با تماس دکتر سندیپ خیالش رو کمی راحتتر کردم. پاهام رو به دکتر نشون دادم گفت حساسیته، واین شد که ظهر من با در کنار مهبود بودن گذشت. بقول مهبود امروز شیرین عقل هم شده بودم.  پریسا زنگ زد و به بازار روز بالا رفتیم بعد مدتها خیلی بهم چسبید هر چند هیچ وقت طعم روزهای قدیم رو نخواهد داشت. شام و گشتن و گشتن، دیگه حتی نمیخام با مهبود هم تجربش کنم شاید باید بزرگتر می شدم و زندگی رو جدیتر می گرفتم و یا نمی دونم شاید برعکس. طعمش عوض شده بود. موقع برگشتن بارون می بارید و ما سوار بر دوچرخه هامون هر کس چیزی می گفت و می خواست... و چقدر لایه های زُمخت حایل، اما خدایا شُکرت شُکرت !



این روزها یا دلم از شیشه فانوس هم نازک تر شده یا ناخودآگاه خیلی راحت شکسته میشه

گاهی تاوان چیزی پس نمی دهی ولی می شکنی

آری گاهی ممکن است

دلم ناخودآگاه می شکنه، اینکه حالا چرا من نمی دانم

و فقط به طرف جلو قدم می گذارم

کاش می توانستم باور کنم که این دنیای من، دنیای خائنین است به جز عزیزترین هایت، همه تو را خواهند بلعید

کاش می توانستم باور کنم و شجاع تر بودم


خدایا ازت متشکرم تنهایم نگذار


و باز شنبه ای دیگر

و باز امید دیگر

هفته هایی عجیب در پی راندن و گریختن سپری شدند، و چقدر واهمه از رویارویی با واقعیت، کاش نداشتن جرأت ایستادن و گرفتن حق اینگونه آواره ام نمی کرد.

آدم های زیادی هستند که می خواهند دنیای به ظاهر دوست داشتنی را، از میان انسانهای فقط سکوت ببلعند. کاری ندارم از چه نمی ترسند کاش می توانستم خوب بفهمم من و تو نباید قاضی باشیم  هنوز پشت میز محاکمه باید نقش خود را بازی کنیم.

قاضی خودش کاردان هست اطمینان کن



 

خستـه ام خودت آرومم کن