امروز رو تاسوعا بود، تقریبا روزی که کمتر کسی می تونه مثل من تو خونه بمونه... سر و صدایی به تکرار همه سالها و اما با روندی رو به طی سردی شاید برای نسل من... نمی دونم واقعا کسی به حسین(ع) فکر می کند یا نه! ولی انتظار رسیدن به این ایام حداقل از خودش ملموستره... نمی دونم آیا واقعا امروز خطا یا گناهی کم میشه یا نه؟!! ولی تقصیر من تو این ساعتها از روی هر چیه به قداست این روز مربوط نمیشه... صبح رو دیرتر بلند شدم ولی جدیتر کار کردم...هوای گرفته محبس خالیم نمیکنه ومن می ترسم از گامهای نگذاشته و دستان پر تردید و نگران... تقصیر من هم نیست ولی این منجلاب فراموشی احساس دیوانه ام می کنه...

این روزها از اون روزایی بود که اصلا دوست نداشتم از چیزی شاکی باشم، چون مامان می گفت همش تقصیر خودته!!! ومن نادانسته تسلیم ناکرده ای شدم که متهم اصلی اون من بودم... من من من!!! چرا ؟چون نمی دانم پس مقصرم...

امروز تلفن صدیقه دوست خوب و دوست داشتنیم بعد از مدتها شادم کرد و بعد از ظهر این ایمیل عمو علی بود که شکه و خوشحالم کرد ولی هنوز نمی دانم چرا از دایی و ستاره خبری نیست!!!  با کیوان زیاد میونه خوبی ندارم شاید اونم تقصیر منه...دارم می ترکم، اندکی صبر سحر نزدیک است... 

خدایا شکرت که به من توانایی تحمل دادی ومن شکرگزار همه نعمت هایت بویژه عزیزترینهایم  که هنوزم نمی فهمم هستم، خدایا با تموم وجود ممنونتم برایم نگهشان دار...

90/9/14

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد