امروز سومین روز از یک صبح زیبا توی اتاق جدید بود به زور، زودتر بیدار شدم و رفتم حموم ... کمی هم درس دیروز رو خوندم

بعد از آماده شدن، سر وقت رفتم کلاس، با پراس بودم و شایو آزمایشگاه رو نشونش دادم. دایی همون لباس دیروز رو پوشیده بود! کمی اپتیک درس داد و من هم با سوالام کلاس رو بیدار می کردم:)

زنگ دوم اریا سمینار داشت فکر می کنم دایی ازش خوشش اومده بود. بعد از کلاس با هم رفتیم اتاق پرزیدنت تا باهاش درباره این اوضاع عجیب اقتصادی ایران و گرونی دلار حرف بزنیم نبود از منشیش قرار ملاقات گرفتیم. موقع برگشت رفتیم کافه تریا و نهار خوردیم،نخواستم که مهبود رو صدا کنم. احساس می کنم که اریا هم تو این مسئله زیاد مانور میده زودتر میخام جوابشو بدم این ایرانیها هم عجیب از دنده چپ بلند شدن!!!

میس کالهای عجیب صبح نگرانم کرد که شاید از ایران باشه، بهشون زنگ زدم کیوان در حالت خواب آلود ور داشت کمی دیرتر مطمئن شدم. با مامان هم تو اسکایپ حرف زدم ایمیلی که منشی پرزیدنت فرستاده بود رو دادم، مهبود واسم خوند و تفسیر کرد، فکر می کنم خبر خوشحال کننده ای باشه!!آره!

زود رفتم سرکار، اونم 1 ساعته، تو این مدت کوان و بو بهم زبون تایلندی یاد میدادن... کلی خندیدیم...قرار بود با اریا امروز درس بخونیم رفتم ست بهم زنگ نزد باید امتحانش تموم میشد با مهبود حداحافظی کردم، تصمیم گرفتم بیام خونه!

مو همسایه من، با ناز رفت پبش دوست پسرش و من هم با یک اتاق جدید و خنک روبرو شدم ... بعد از چت با مهبود، اریا زنگ زد می گفت امتحانش تازه تموم شده! خلاصه بعد از استراحت احتمالا بریم درس جیری رو بخونیم...

خدایا شکرت واسه همه چی...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد