یک روز عادی و غیرعادی !


دیشب به تبعیت از عادت شب های دیگه  خیلی دیر خوابیدم، تا جایی که تونسته باشم جو بیرون شب زنده داری همسایه و دوست پسرش رو تحمل کنم. نمی دونم شاید کمی هم حرفهای دیروز حدیث تاثیر گذاشت که راحتتر صبرم بر من چیره بشه.

خلاصه صبح با صدای خودشون از خواب ناز بیدار شدم. پیام مهبود هم تو اسکایپ دال بر آرام گرفتن از بی خبری بود. از ایمیل دایی هم خبری نیست. وای خدایا نمی دونم چی می شه از درمت بودن اینطوری خیلی ناراحت...

میس گیت ایمیل داده بود که رئیس اسکول برای دیدن دانشجوها میاد دانشکده. اول کمی بی دلیل حالم گرفته شد، ولی بعد تصمیم گرفتم که برم پیشش.در حین خارج شدن از اتاق اخطاریه رو دیدم که برای پرداخت هزینه ها بود. خلاصه رفتم پیشش و  اومدنم رو تأیید کردم نمی دونم شاید از خودمه.

بعد از رفتن به اکامیدشن و آگاه کردنشون به کتابخونه رفتم تا روی فیلترهای آبی کار کنم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد