I am Happy, although there is nothing :)


می خواستم زودتر بیدار شوم با اینکه شب زودتر خوابیده بودم. تغییر مسیر خواب به عکس، شاید خواب را برایم شیرین تر کرده بود. خواب غیر معمول دایی و زندایی سکوت عجیبی رو در شب حاکم کرده بود. باز هم نسبتا زود بیدار شدم و به حموم رفتم و با درست کردن ساندویچی از کوفته و الویه، راهی دانشگاه شدم. هم صحبت شدن با مهبود، خالی شدن من از درون بود و چقدر خوشحالم که خداوند این هدیه را در کنارم قرار داد. یوبی سی 44، و پیش به سوی سوالهای بی جواب و نکرده، کامنت مائده قشنگ بود می باید کمی کلام را در زبان گنجاند و هوا چقدر خوب بود.

زود رسیدم نمونه فیلتر کاغذیم رو برای میکسینگ، آماده کردم و پیش به سوی آغاز روز دیگر، با مامان کمی صحبت کردم... اینبار خواستم بیشتر مطالعه کنم و ریویو پیپر آماده کنم، آغاز خواندن رمان Barely Breathing نوشته Rebecacca Donovan هم می تونست انقلابی رو در عادتهای گذشته ام ایجاد کنه.

امید بخدا، حرکت می کنیم :)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد